نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 علی.سارا. مهسا.



:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

دانلود شعر «دیوونه کیه، عاقل کیه» با صدای حسین پناهی دانلود شعر «دیوونه کیه، عاقل کیه» با صدای حسین پناهی

امروز

حسین پناهی

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
واسطه نیار، به عزتت خمارم
حوصله‌ی هیچ کسی رو ندارم
کفر نمی‌گم، سوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام
می‌چرخم و می‌چرخونم ٬ سیاره‌ام
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم، بستمش
راه دیدم نرفته بود، رفتمش
جوونه‌ی نشکفته رو٬ رستمش
ویروس که بود حالیش نبود هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود؛ جون شما بود؟
مردن من مردن یک برگ نبود؛ تو رو به خدا بود؟

اون همه افسانه و افسون ولش؟
این دل پر خون ولش؟
دلهره‌ی گم کردن گدار مارون ولش؟
تماشای پرنده‌ها بالای کارون ولش؟
خیابونا، سوت زدنا، شپ شپ بارون ولش؟

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست؛ دویدم
چشم فرستادی برام تا ببینم؛ که دیدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟
کنار این جوب روون معناش چیه؟
این همه راز، این همه رمز
این همه سر و اسرار معماست؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟ نه والله!
مات و پریشونم کنی که چی بشه؟ نه بالله!
پریشونت نبودم؟
من،
حیرونت نبودم؟

تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه
انجیر می‌خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه

***

چشمای من آهن انجیر شدن
حلقه‌ای از حلقه‌ی زنجیر شدن
عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم
چشم من و انجیرتو بنازم

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟



:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران

امروز

دانلود «ای مهربان‌تر از برگ» با صدای شجریان دانلود آهنگ «ای مهربان‌تر از برگ» با صدای شجریان

 

ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه‌ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره‌باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز
کاین‌گونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران *

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

این نغمه‌ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران



:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

کیست که از عشق تو پرده او پاره نیست

سید خلیل عالی نژاد، تنبورنواز و خواننده موسیقی مقامی، نه سال قبل در ۲۷ آبان ۱۳۸۰ در سوئد کشته شد.
سید خلیل عالی نژاد سرپرست گروه تنبورنوازان باباطاهر بود. ویدیوی زیر قسمتی از اجرای این گروه در سال ۱۳۷۴ در اجلاس جهانی هنر دینی است که در تهران برگزار شد.

دانلود آهنگ به سرپرستی سید خلیل عالی نژاد دانلود آهنگ با صدای رامین کاکاوند و به سرپرستی سید خلیل عالی نژاد

کیست که از عشق تو پرده‌ی او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست

وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکه‌ی رخساره نیست

هر نفسم همچو شمع زار بکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشته‌ی صد پاره نیست

گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چاره‌ی کارم بکن کز تو مرا چاره نیست

هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست

هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست

درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست

در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست

گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست

عطار نیشابوری



:: بازدید از این مطلب : 1195
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

عاشقانه



:: بازدید از این مطلب : 203
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند

قیصر امین‌پور

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی‎خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم‎های نگران آینه‎ی تردیدند

نشد از سایه‎ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

غرق دریای تو بودند ولی ماهی‎وار
باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل‎ها را همه با فاصله‎ات سنجیدند

تو بیایی همه‎ی ثانیه‎ها، ساعتها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

قیصر امین پور



:: بازدید از این مطلب : 163
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

عکس پرتره و جالب از خودم                با comment های شما خوشحال می شم



:: بازدید از این مطلب : 184
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست

دانلود آهنگ با صدای محمد اصفهانی دانلود آهنگ با صدای محمد اصفهانی

زین گونه‌ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته‌ی دیار محبت کجا رود؟
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
و این بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندلیب نیست

هوشنگ ابتهاج (سایه)



:: بازدید از این مطلب : 227
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

شعر میراث با صدای اخوان ثالث

دریافت فایلدانلود آهنگ

پوستینی کهنه دارم من
یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبار آلود
سالخوردی جاودان مانند
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود

جز پدرم آیا کسی را می‌شناسم من
کز نیاکانم سخن گفتم؟
نزد آن قومی که ذرات شرف، در خانه‌ی خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم

جز پدرم آری
من نیای دیگری نشناختم هرگز
نیز او چون من سخن می‌گفت
همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم
کاندر اخم جنگلی، خمیازه‌ی کوهی
روز و شب می‌گشت، یا می‌خفت

این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ
تا مُذهّب دفترش را گاهگه می‌خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می‌افتادش اندر دست
در بَنان درفشانش کِلک شیرین سِلک می‌لرزید
حِبرش اندر مَحبَر پر لیقه چون سنگ سیه می‌بست
زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد بر می خاست:
«هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس
ماه نو را دوش ما، با چاکران، در نیمه شب دیدیم
مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید
در کدامین عهد بوده ست اینچنین، یا آنچنان، بنویس»

لیک هیچت غم مباد از این
ای عموی مهربان، تاریخ!
پوستینی کهنه دارم من که می‌گوید
از نیاکانم برایم داستان، تاریخ

من یقین دارم که در رگهای من
خون رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت:
«کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست»

پوستینی کهنه دارم من
سالخوردی جاودان مانند
مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم، که شب تا روز
گویدم چون و نگوید چند

سالها زین پیشتر در ساحل پر حاصل جیحون
بس پدرم از جان و دل کوشید
تا مگر کاین پوستین را نو کند بنیاد
او چنین می گفت و بودش یاد
داشت کم کم شبکلاه و جبّه‌ی من نو ترک می‌شد
کشتگاهم برگ و بر می داد
ناگهان توفان خشمی با شکوه و سرخگون برخاست
من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد
تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم
پوستین کهنه‌ی دیرینه‌ام با من
اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز
هم بدان سان کز ازل بودم

باز او ماند و سه پـ .ـستان و گل زوفا
باز او ماند و سکنگور و سیه دانه
و آن بایین حجره زارانی
کآنچه بینی در کتاب تحفه‌ی هندی
هر یکی خوابیده او را در یکی خانه

روز رحلت پوستینش را به ما بخشید
ما پس از او پنج تن بودیم
من بسان کاروانسالارشان بودم
کاروانسالار ره نشناس
اوفتان، خیزان
تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم

سالها زین پیشتر من نیز
خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد
با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد
«این مباد! آن باد!»
ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست

پوستینی کهنه دارم من
یادگار از روزگارانی غبار آلود
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود

های، فرزندم
بشنو و هُش‌دار
بعدِ من این سالخورد جاودان مانند
با بَر و دوش تو دارد کار
لیک هیچت غم مباد از این

کو ،کدامین جبّه‌ی زربَفت رنگین می‌شناسی تو
کز مُرَقّع پوستین کهنه‌ی من پاکتر باشد؟
با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
که‌ام نه در سودا ضرر باشد؟

[لاله جانم]
آی دختر جان!
همچنانش پاک و دور از رقعه‌ی آلودگان می‌دار

مهدی اخوان ثالث

کتاب: آخر شاهنامه
صدا: مهدی اخوان ثالث
آلبوم: قاصدک



:: بازدید از این مطلب : 206
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

کفشهایم کو؟ چه کسی بود صدا زد سهراب؟

دریافت فایلدانلود آهنگ

باید امشب بروم

کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا؛ مثل هوا با تن برگ

مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه‎ی مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‎ها می‎گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه‎ی سبز پتو خواب مرا می‎روبد

بوی هجرت می‎آید
بالش من پر آواز پر چلچله‎ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه‎ی آب
آسمان هجرت خواهد کرد

باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی،
عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه‎ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

من به اندازه‎ی یک ابر دلم می‎گیرد
وقتی از پنجره می‎بینم حوری
-دختر بالغ همسایه-
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می‎خواند

چیزهایی هم هست؛
لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره‎ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت *

و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم!
باید امشب چمدانی را
که به اندازه‎ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی‎واژه که همواره مرا می‎خواند

یک نفر باز صدا زد: سهراب!
کفشهایم کو؟

سهراب سپهری



:: بازدید از این مطلب : 200
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

omidavaram lezat bebarin



:: بازدید از این مطلب : 207
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 2 دی 1389 | نظرات ()