نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

وداع

 
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم,تا كه در آن نقطه دور شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه ي عشق زين همه خواهش بيجا وتباه

مي برم تا ز تو دورش سازم ز تو,اي جلوه ي اميد محال

مي برم زنده بگورش سازم تا از اين پس نكند ياد وصال

ناله مي لرزد,مي رقصد اشك آه,بگذار كه بگريزم من

از تو,اي چشمه ي جوشان گناه شايد آن به كه بپرهيزم من

بخدا غنچه ي شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد

شعله ي آه شدم,صد افسوس كه لبم باز بر آن لب نرسيد

عاقبت بند سفر پايم بست مي روم,خنده به لب,خونين دل

مي روم از دل من دست بدار اي اميد عبث بي حاصل

فروغ فرخ زاد



:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 213
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان
ای عشق من چه زيباست به خاطر تو زيستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
آنروز که مهمان قلبم شدی ، خوب به ياد دارم ، روزي كه با خود گُفتم كسي را يافته ام كه ديگر از دست نخواهم داد.
روزي كه اميد ها و آرزوهاي فراواني از خاطرم مي گذشت...
و آنروز كه چشمانم با چشمان تو ديدار كرد ، دانستم ، دير زمانيست كه مي شناسمت...
روزي كه تورا ديدم با خود گفتم كه يگانه ي خويش را يافتي پس ديوانه وار عاشقش باش ، عزيز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ..... يادم هست آن هنگام كه عاشقت شدم باخود پيمان بستم كه ديگر در نگاه هيچ كسي كه تمناي مهر و توجه دارد ، نگاهي نكنم ، پيمان بستم كه تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زيبا و سيماي دلرُباي تو كنم تا فردا روزي پشيمان نباشم ... پشيمان نباشم كه چرا آنگونه كه لايقش بودي دوستت نداشتم ، پشيمان نباشم كه چرا عشقم را ابراز نكردم ، عمل نكردم به آنچه مي گويم تا اثباتي باشد بر حرفهاي عاشقانه ام ...
واينك نيز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پيماني دوباره مي بندم كه خورشيد نگاهم بر هيچ افق ديگري جز وجود تو طلوع نكند و بر هيچ كس جز تونتابد ... عشقم را در سينه پنهان و قلبم را از هركس مخفي خواهم كرد تا دور از چشمانت كسي آندو را از من نگيرد . و اينك بر بُلنداي قله ي عشق و صداقت نام تورا فرياد مي كنم ،
اميدوارانه نامت را مي خوانم و اميدوارم كه مرور زمان ذره اي از عشقت در من نكاهد و گذر ثانيه ها ،افزاينده ي مهر و محبتم به تو باشد . مي خواستم زيباترين كلام را به ياري بگيرم ، تا صميمانه ترين عشق ها را تقديمت كنم ، ذهنم ياري نكرد . پنداشتم كه ساده نوشتن چون ساده زيستن زيباست ،
پس ساده و بي تكلف مي گويم : دوستت دارم


:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 210
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

جملات زیبا

 
دنيا از آن کساني است که براي تصاحب آن با خوش خلقي و ثبات قدم گام برميدارند - چارلز ديکنز
خدا خواستن شجاعت است بدهد نعمت است ندهد حکمت. از بنده خواستن حماقت است بدهد منت است ندهد ذلت..
مردم خود را با همه چيز خسته ميکنند مگر با تفکر وانديشه
نبردهاي زندگي هميشه به نفع قويترين ها پايان نمي پذيرد بلكه دير يا زود برد با آن كسي است كه بردن را باور دارد
وقتي کسي را دوست داريم نيازي نيست بدانيم در بيرون از ما چه مي گذرد زيرا همه چيز در درون ما مي گذرد...
زندگي هنر نقاشي كردن است بدون پاك كردن. پس هميشه چنان زندگي كن كه چون به عقب باز گشتي نياز به پاك كردن نباشد
کسي که محبت خود را محدود مي کند هرگز معني محبت را نفهميده است
و.... شادي خود را به هيچ چيز و هيچ كس وابسته نكن تا هميشه از آن برخوردار باشي
یادتون باشه اشتباهات انسانهاي بزرگ قابل احترام است زيرا ثمر بخشتر از حقايق انسانهاي کوچک است.



 

ميشه مثل يه قطره اشك بعضيا رو از چشمت بندازي .... ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشكي رو بگيري كه با رفتن بعضی ها از چشمت جاري ميشه
اگه یه روز چشمات پر اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی صدام کن. بهت قول نمی دم که ساکتت کنم...ولی قول می دم که پا به پات گریه کنم
اگه کسی در شهر غم خيابان دوست ، کوچه‌ی محبت پلاک مهر، منزل مونس های شقايق را پيدا کرد سلام مرا به اهالي آنجا برساند
مگذار تالحظه ها عشق رابه فراموشي بسپارند و فراموشي عشق را احاطه كند پس بيا لحظه ها را عاشقانه باش تا عشق لحظه هاي مارا به فرامو شي نسپارد
هيچگاه آخرين نگاهت را فراموش نمي کنم نگاهي سرشار از عشق صميميت و محبت .امروز سالها از آن روز مي گذرد ولي تو هر گز بر نگشته اي ..صدايت در گوشم زمزمه مي شود و نگاهت در ذهنم مجسم ولي من تو را مي خواهم نه خيالت را !!!
گلي كه در دست داشتم پژمرد. من گريستم او پژمرد. او گريست باغ ها پژمردند. خداوند گلي ديگر به دستانم سپرد ولي تو همچنان مي گريي؟ چرا؟
ای کاش همدم تنهاییم قلب بارانی تو باشد تا اینگونه در گرداب غم و اسارت بی تو بودن اسیر نباشم ای همدم تنهایی رویاهایم بیا و مرا رها کن بیا و مرا به قصر پاکان ببر
دوستي يه حادثه و جدايي قانون است. بيایید حادثه آفرين و قانون شکن باشيم!
سوگند به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را
باور کن گلایه از تو نیست تو خوبتر از انی که گلایه از تو باشد گلایه از خودم و ویرانه های قلب خودم است که ذره ذره فرو میریزند واینک احساس میکنم جز ویرانه ای از من باقی نیست
خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي شناسي قبل از آن كه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد.
شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را . به اين ترتيب وقتي او را يافتي بهتر مي تواني شكرگزار باشي.
زندگی چون گل سرخی است پر از برگ و پر از عطر و پر از خار يادمان باشد اگر گل چيديم عطر و خار و گل و برگ همه همسايه ديوار به ديوار همند


:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 234
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

عشق يعني معني يك انتظار عشق يعنش واژه هاي بيقرار
عشق يعني چشمهاي ارغوان عشق يعني گريه هاي بي امان
عشق يعني لحظه اي آبي شدن در سكوت و اشك مهتابي شدن
عشق يعني كوچه باغ خاطره عشق يعني انزوا و فاصله
عشق يعني حس غمناك حضور چشم ها در آرزوي يك عبور
عشق يعني نبض سرخ لاله ها دشتهاي سبزي از آلاله ها
عشق يعني موجي از درياي جان در تلاطم هاي امواجي نهان
عشق يعني نم نمي پاك و زلال عشق يعني آرزوهاي محال
عشق يعني وسعت تنها شدن لحظه اي هم پوچ و بي معنا شدن
عشق يعني سايه سار پونه ها عشق يعني شبنم و بابونه ها
عشق يعني گونه ها را تر كنيم عشق يعني زندگي از سر كنيم
عشق تنها راز قلب عاشق است عشق يعني اشك را باور كنيم



:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

ترانه كي اشكاتو پاك ميكنه با صداي حميد

 
از اينجا دانلود كنيد478 KB

کی اشکات و پاک میکنه شبا که غصه داری



دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری



شونه ی کی مرحم هق هقت میشه دوباره



از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره



برگ ریزونای پائیز کی چشم به رات نشسته



از جلو پات جمع میکنه برگهای زرد و خسته



کی منتظر میمونه حتی شبای یلدا



تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا





کی ازسرود بارون قصه برات میسازه



از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه



کی از ستاره بارون چشماشو هم میزاره



نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره



نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره





.............



.............





کی ازسرود بارون قصه برات میسازه



از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه



کی از ستاره بارون چشماشو هم میزاره



نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره



نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره



:: بازدید از این مطلب : 337
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!


دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت


می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم


چه زيباست بخاطر تو زيستن وبراي تو ماندن وبه پاي تو سوختن وچه تلخ وغم انگيز است دور از تو بودن براي تو گريستن وبه عشق ودنياي تو نرسيدن ای كاش ميدانستي بدون تو وبه دور از دستهاي مهربانت زندگي چه ناشكيباست


شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم


عشق ور زيدن ضمانت تنها نشدن نيست


من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم، نگاهت را مگیر از من...که با آن عالمی دارم!


قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه فهمیدم چه شكوهی دارد... ایستادن بر روی دو پا آن لحظه كه...به زمین خوردم!!!


به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد


کسی هست درین شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی...


آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند...


خندیدم ، خندید ... اشکهام را افتاد ، اونم شرشر گریه کرد !! دلم براش سوخت نازش کردم اما دستم سوخت !؟ آخه دلش گــر گرفته بود


به او بگویید دوستش دارم، به او که صدای پایش را میشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم ، به او که عمق نگاهش را میفهمم، به او که .....


بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شيشه ي عمرمن است بوسه بر مويت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموي توست اما ريشه ي عمر من است


معبودم سکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم


به او بگویید دوستش دارم، به او که گل همیشه بهارمن است، به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است وبه او که عشق جاودانه من است


کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند


یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق... مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!


برای دیدن من دلت را دیده کن دیدی که تنهایم؟!


از عشق پرسیدم نام دیگر تو چیست؟ زبان سرخش را در آورد و گفت: "سر سبزی که بر باد می رود"!!!


دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام....



:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 علی.سارا. مهسا.



:: بازدید از این مطلب : 314
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

دانلود شعر «دیوونه کیه، عاقل کیه» با صدای حسین پناهی دانلود شعر «دیوونه کیه، عاقل کیه» با صدای حسین پناهی

امروز

حسین پناهی

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
واسطه نیار، به عزتت خمارم
حوصله‌ی هیچ کسی رو ندارم
کفر نمی‌گم، سوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام
می‌چرخم و می‌چرخونم ٬ سیاره‌ام
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم، بستمش
راه دیدم نرفته بود، رفتمش
جوونه‌ی نشکفته رو٬ رستمش
ویروس که بود حالیش نبود هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود؛ جون شما بود؟
مردن من مردن یک برگ نبود؛ تو رو به خدا بود؟

اون همه افسانه و افسون ولش؟
این دل پر خون ولش؟
دلهره‌ی گم کردن گدار مارون ولش؟
تماشای پرنده‌ها بالای کارون ولش؟
خیابونا، سوت زدنا، شپ شپ بارون ولش؟

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست؛ دویدم
چشم فرستادی برام تا ببینم؛ که دیدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟
کنار این جوب روون معناش چیه؟
این همه راز، این همه رمز
این همه سر و اسرار معماست؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟ نه والله!
مات و پریشونم کنی که چی بشه؟ نه بالله!
پریشونت نبودم؟
من،
حیرونت نبودم؟

تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه
انجیر می‌خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه

***

چشمای من آهن انجیر شدن
حلقه‌ای از حلقه‌ی زنجیر شدن
عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم
چشم من و انجیرتو بنازم

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟



:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران

امروز

دانلود «ای مهربان‌تر از برگ» با صدای شجریان دانلود آهنگ «ای مهربان‌تر از برگ» با صدای شجریان

 

ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه‌ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره‌باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز
کاین‌گونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران *

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

این نغمه‌ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران



:: بازدید از این مطلب : 482
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امیر حسین کمالیان

 

 

کیست که از عشق تو پرده او پاره نیست

سید خلیل عالی نژاد، تنبورنواز و خواننده موسیقی مقامی، نه سال قبل در ۲۷ آبان ۱۳۸۰ در سوئد کشته شد.
سید خلیل عالی نژاد سرپرست گروه تنبورنوازان باباطاهر بود. ویدیوی زیر قسمتی از اجرای این گروه در سال ۱۳۷۴ در اجلاس جهانی هنر دینی است که در تهران برگزار شد.

دانلود آهنگ به سرپرستی سید خلیل عالی نژاد دانلود آهنگ با صدای رامین کاکاوند و به سرپرستی سید خلیل عالی نژاد

کیست که از عشق تو پرده‌ی او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست

وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکه‌ی رخساره نیست

هر نفسم همچو شمع زار بکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشته‌ی صد پاره نیست

گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چاره‌ی کارم بکن کز تو مرا چاره نیست

هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست

هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست

درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست

در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست

گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست

عطار نیشابوری



:: بازدید از این مطلب : 1198
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()